رک بگویم. از همه رنجیده ام!از غریب و آشنا ترسیده امبا مرام و معرفت بيگانه اندمن به هر ساز ی که شد رقصیده امدر زمستانِِ سکوتم بارها.با نگاه سردتان لرزیده امرد پای مهربانی نیست.نیستمن تمام کوچه را گردیده امسالها از بس که خوش بین بوده ام.هر کلاغی را کبوتر دیده اموزن احساس شما را بارها.با ترازوی خودم سنجیده امبی خیال سردی آغوشها.من به آغوش خودم چسبیده اممن شما را بارها و بارها.لا به لای هر دعا بخشیده اممقصد من نا کجای قصه هاستاز تمام جاده
درباره این سایت